عشق آغوشته پارت ۳

Marl · 23:10 1401/05/16

ببخشید امروز کم میزارم

 

تو ماشین به ادرین فکر کردم . بازم نیاز به زمان بود

با صدایی که راننده گفت از تو فکر در امدم . راننده: رسیدید.

بعد از حساب کردن کرایه ماشین پیاده شدم که آلیا پرید بغلم و گفت : دوست خوشملم چقدر اینجا میمونی .

با ذوق جواب دادم هرچی بخوای !

خندید و با من راهی خانه شد.

********

ادرین 

 

اون دختر ! 

همون دختره ثانیه به ثانیه عشقمو در گیر میکنه

تو یک ثانیه عشق؟

تو افکار خودم موج میزم که با صدای مادرم  از غرق فکر در امدم .

مامانی: گلم ، جون دلم ؛ پا میشی یکم خرید کنی؟

_ بله مامانی گلم چی بخرم ؟

مامانی : این لیست اضافه پول حروم نکنیا!

_ باشه مامان جونی

بعد از تهییه غذا به مرینت زنگ زدم و بعد سه تا بوق برداشت .

_ سلام مرینت !

اما به جای صدای مرینت صدای کس دیگری را شنیدم

صدا: دیگه زنگ نزن ! از دختر فاصله بگیر . زنگ بزنی دیگه مادر پدرتو نمیبینی ناگهان صدای مرینت بلند شد ‌که گفت : منوووو ببخششش

با وجدان تلفن را قطع کردم چی شده بود . ذهنم یک لحظه هنگ کرد 

دیونه شدم اون کی بود؟

چی شده بود؟

با دیونگی رفتم سمت حموم که مادرم صدارم کرد.

مامانی: چی شده گلم این چند روز غرق فکری ؟

_ چیزی نیست یکم میرم دوش بگیرم .

مامانی: گلم باشه بعد بیا شام 

_چشم مادر جان

لباسامو در اوردم و توی سبد گذاشتم . زیر دوش وایسادم اشک هام مثل بارلن جاری شد و هیچ چیز نمیتونست اونو اروم کنه .

مثل دویونه ها از حموم بیرون زدم و با بی میلی یکم شام خوردم .

******

سرمو تو متکام فشار دادم .

بازم صورتم خیس شده بود؟

این عشق چرا تمومی نداره